احترام به والدین

ساخت وبلاگ

tafereeltje by geen_cavia, via Flickr

 

سوال و جواب مرد اعرابی از پیامبر ص

عرض کردم میخواهم داناترین مردم باشم؟

حضرت فرمود از خدا بترس عرض کرد میخواهم از خاصان درگاه خدا باشم؟

حضرت فرمود شب و روز قرآن بخوان

عرض کردم میخواهم همیشه دل من روشن باشد؟

حضرت فرمود که یاد مرگ را فراموش مکن

عرض کرد میخواهم همیشه در رحمت حق باشم؟حضرت فرمود با خلق خدا نیکی کن

عرض کرد میخواهم از دشمن به من آفتی نرسد؟حضرت فرمودهمیشه توکل بخدا کن

عرض کرد میخواهم در چشم مردم خوار نباشم؟حضرت فرمود پرهیزکار باش

عرض کرد میخواهم عمر من طولانی باشد؟حضرت فرمود صله رحم کن

عرض کرد میخواهم روزی من وسیع گردد؟حضرت فرمود همیشه با وضو باش

عرض کرد میخواهم به آتش دوزخ نسوزم؟حضرت فرمود چشم و زبان خودرا ببند

عرض کرد میخواهم بدانم گناه به چه چیز ریخته می شود؟حضرت فرمود تضرع و توبه به حال بیچارگی

عرض کرد میخواهم سنگین ترین مردم باشم؟حضرت فرمود از کسی چیزی مخواه

عرض کرد میخواهم پرده عصمتم دریده نشود؟حضرت فرمود پرده ی عصمت کسی را مدر

عرض کرد میخواهم که گورم تنگ نباشد؟حضرت فرمود مداومت کن به قرائت سوره ی تبارک

عرض کرد میخواهم مال من بسیار شود؟حضرت فرمود مداومت کن به قرائت سوره ی واقعه هر شب

عرض کرد میخواهم فردای قیامت ایمن باشم؟حضرت فرمود میان شام و خفتن به ذکر خدا مشغول باش

عرض کرد میخواهم خدای تعالی را در نماز حضور یابم؟حضرت فرمود در وقت وضو گرفتن بسیار دقت کن

عرض کرد میخواهم از خاصان باشم؟حضرت فرمود در کارها راستی و درستی پیشه کن

عرض کرد میخواهم برای من عذاب قبر نباشد؟حضرت فرمود جامه ی خود را پاک نگهدار

عرض کرد میخواهم در نامه ی عمل من گناه نباشد؟حضرت فرمود با پدر و مادرت به نیکی رفتار کن  
 

مرحوم میرزا اسماعیل اربابی(ره) نقل می فرمودند: در ایام محرم صبح ها برنامه داشتیم. یک روز صبح دو جوان وارد تکیه شدند خیلی شاد! و حالشان مناسب مجلس نبود. من خودم را خوردم و به احترام اباعبد الله (ع) هیچ نگفتم. گذشت... فردا صبح دیدم آن دو جوان با سر و وضع محزون وارد تکیه شدند! و تا آخر اشک ریختند. مجلس که تمام شد سراغشان رفتم و پرسیدم: دیروزتان را دیدم و امروزتان را هم دیدم!! داستان چه بود؟ دو جوان گفتند: دیروز ما پس از مجلس رفتیم مدرسه و سپس خانه. شب که خوابیدیم هر دو این خواب را دیدیم که حضرت حسین (ع) دارند اسامی نوکران دستگاهشان را می فرمایند و آقا ابالفضل (ع) یادداشت می نمایند. به ما که رسیدند فرمودند این دو را هم بنویس. آقا ابالفضل (ع) گفتند اینان که کاری نکردند. حضرت فرمودند: چرا! وقتی داشتند بیرون می رفتند هر کدامشان یک استکان از جلوی پای مردم برداشتند. پس اسم این دو را هم بنویس.   
 

  احترام به والدین

 آیت الله محمدرضا بروجردی نقل کردند که :پدر آقای مشکور در عالم خواب می بیند به حرم امام حسین علیه السلام مشرف شده است و همه مردمی که آنجا به زیارت مشغول هستند – به جز چند نفر – به صورت حیوانات دیده می شوند.در همان حال نیز مشاهده می کند که جوانی به حرم وارد شده و گفت: السلام علیک یا ابا عبدالله(ع)و از آن حضرت جواب شنید :و علیک السلام احسنت.آقای مشکور می گوید:که از خواب بیدار شده و به حرم مشرف شدم، منظره حرم را همان طور که درخواب دیده بودم، مشاهده کردم، البته همه به صورت انسان بودند اما افراد همان افرادی بودند که در خواب آنها را مشاهده نموده بودم.چیزی نگذشت که ناگهان دیدم همان جوان نیز آمده و سلام داد ولی من جواب سلام حضرت را نشنیدم.سراغ جوان رفته و جریان خوابم را به او گفتم.جواب داد: برای او مهم نیست.گفتم: چطور این خواب برای شما مهم نیست؟گفت: من جواب آن حضرت را شنیدم.گفتم: شما چه کردی؟جواب داد:من هر شب جمعه به زیارت حضرت می آیم و هر بار پدر یا مادرم را به حرم می آورم.یکبار پدر و مادرم هر دو با هم گفتند ما را ببر.در بین راه پدرم به زمین خورد و از راه رفتن عاجز شد.ولی باز ازمن خواست که او را به حرم ببرم. من او را روی دوش خودم قرار داده و به حرم بردم؛ لذا حضرت حواب من را دادند و مرا تحسین کردند   
 

 

معجزه قران و ادعیه...
ما را در سایت معجزه قران و ادعیه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3faribaa9999e بازدید : 213 تاريخ : چهارشنبه 13 شهريور 1398 ساعت: 13:54